به خدا به بهشت نمی روم اگر مادرم آنجا نباشد.
هرچه که من دارم یک صداست که با آن گره های کور دروغ را بگشایم
و صداقتم را با فریاد به آسمان برسانم هیچ کس را یارای تنها زیستن نیست
برای گریز از تنهائی هیچ چاره ای نیست جز این که یکدیگر را دوست بداریم
پس یکدیگر را دوست بداریم تا هستیم همه میمیریم, شاید, همین سه شنبه
اشکهای من از هجرت تو می گویند
از خانه خرابی آفتاب.
از ریزش دیوارهای امید.
سخاوت پیشگی باران
پریدن یک ایمان بود
کرامت آفتاب لانه سازی غرور بود
از تشنگی روزهای کویر بگویم
که گریز مرا از سراب می خندید
و هر چه دلتنگی دشتهای غربت بود
بر دامنم پاشید
سرود پرواز بر بال قناریها حک شده بود
وقتی باغبان قفس شقایق را
می شکست
از ناگهانی ترسناک
لبهای سرخ من کبود بود
آنی که دسته های چلچله به هجرت می رفتند
رنگ سبز آسمان
انعکاس آیینه آشتی بود
که تصویر قهر های فلک از آن
می دوید .
¤¤¤
من برای دربه دری چکاوک
فکری کرده ام
اگر غم بگذارد
و برای دربه دری خویش نیز....